محيط و شرايط خانوادگي ميتواند عاملي تشويقكننده يا بازدارنده در مراحل رشد باشد. خانهاي كه افراد و اعضاي آن با هم كار و تفريح ميكنند و با اتفاق نظر تصميمات مهم ميگيرند، نوجواناني با اعتماد به نفس پرورش ميدهند از طرفي نوجواناني كه در خانههاي مملو از سوءظن، عيبجويي و پرتنش بزرگ ميشوند، در ايجاد روابط مناسب با گروه همسالان خود دچار مشكل خواهند شد.
نوجوان متعلق به اين گونه خانهها اغلب فراري است و احتمالا به خيابان و گروههاي مختلف از جمله گروه بزهكاران پناه ميبرد. وجود فضاي آزاد حاكم بر خانواده باعث ميشود نوجوان احساس اعتماد به نفس كند.
نوجوان ميتواند با والدين خود ارتباط عاطفي برقرار كند و در رفع مشكلات خود از آنها راهنمايي بخواهد. وجود امنيت خاطر در اين خانواده باعث ميشود نوجوان بتواند از حداكثر استعدادهاي خود استفاده كند.
آنها در سايه راهنماييهاي والدين خود از انجام اعمال ناشايست و بزهكاري پرهيز ميكنند و اين مساله را نه به خاطر اجبار يا عادت، بلكه با آگاهي پيدا كردن از آينده شوم اين اعمال مورد توجه قرار ميدهند. آنها بخوبي و به دور از حسادت به رقابتهاي درسي و ورزشي ميپردازند و در مدرسه با مشكلات تحصيلي كمتري مواجه ميشوند.
با توجه به توضيحاتي كه داده شد ميتوان دريافت خانواده آزاده از موفقترين خانوادهها هستند و سلامت رواني افراد در آنها تضمين شده است. در خانوادههايي كه تنها يك نفر تمامي امور را تحت سلطه خود دارد و آن فرد پدر و گاهي ممكن است مادر يا حتي يكي از فرزندان بزرگ خانواده باشد، فرزندان بشدت ترسو و وحشتزدهاند.
از آنجا كه احساسات و تمايلاتشان مورد توجه قرار نميگيرد، داراي انواع عقدهها مثل عقده حقارت و كمبود محبت هستند.آنها از نداشتن احساس امنيت رنج ميبرند و هدف مشخصي را در زندگي دنبال نميكنند.
در ظاهر حالت تسليم و اطاعت دارند، اما در واقع دچار هيجان و اضطراب و آماده دعوا هستند. فرزندان اين خانواده از رشد عاطفي كاملي برخوردار نيستند و از شركت در فعاليتهاي گروهي پرهيز ميكنند، پذيرش مسووليت براي آنها سخت است و از پذيرفتن آن امتناع ميكنند، نسبت به بزرگسالان بدبين هستند كه همواره باعث ميشود نتوانند با بزرگسالان ارتباط عاطفي و منطقي داشته باشند. آنها همواره در طول زندگي از بيكفايتي و سستعنصري خود رنج ميبرند.
نابساماني خانواده در دختران و پسران خانواده اثر دارد، ولي تاثير نامناسب آن بر دختران به مراتب بيشتر از پسران است. اين مساله بدان خاطر است كه دختران بيش از پسران به محبت و توجه نياز دارند و مقاومت عاطفيشان در برابر امور كمتر است. زود ميرنجند، دلسردند و خيلي زود تسليم حوادث ميشوند.حساسيتها در مورد دختران بيشتر از پسران است، زيرا اگر پسري از خانواده دچار ضايعات نابساماني شود فاجعه است، ولي اگر اين ضايعه براي دختران پيش آيد فاجعه عظيمتر خواهد بود، زيرا او در آيندهاي نزديك بايد مادر شود و آشكار است كه يك مادر آلوده يا بزهكار نميتواند ارزش و منفعتي براي جامعه خود به ارمغان آورد.
آسيب اجتماعي در نوجواناني كه والدين را بهترين دوست خود ميدانند، ميتوانند پاسخ بسياري از مشكلات و نيازهاي رواني را از آنها بگيرند و پيشرفت تحصيلي بهتري دارند، كمتر مشاهده ميشود. نوجوان در چنين شرايطي تمامي مشكلاتش را با والدين خود در ميان ميگذارد و آنان را مطمئنترين افراد در مطرح كردن مشكلات ميداند. رفتار و نگرش والدين ميتواند تسهيلكننده يا مانع جريان تكامل همهجانبه نوجوان باشد.
والديني كه فهميده هستند و از آگاهي تربيتي غني برخوردارند ميتوانند منبع امنيت خاطر براي نوجوان خود باشند و علاوه بر حل مشكلاتش، با او همراه و همراز شوند. چنين والديني، نوجوان خود را مستقل و مسووليتپذير بار ميآورند و سبب ميشوند تا فرزندان آنها از معيارها و ارزشهاي اجتماعي مورد قبولي برخوردار شوند.
عدم توافق و درگيريهاي لفظي و بحث و جدالهاي غيرمنطقي بين والدين، نوجوان را عصباني و ناراحت ميكند و از امنيت خاطر او نسبت به اعضاي خانواده ميكاهد. نوجوانان دوست دارند در خانوادهاي مطمئن و پايا زندگي كنند ؛ خانوادهاي كه هر چيز جاي خودش معني و مفهوم خاصي داشته باشد. نوجوان به ناهماهنگي تربيتي و اخلاقي والدين خود به خوبي آگاهي حاصل ميكند و نسبت به آن حساسيت نشان ميدهد خانوادههاي سختگير و سلطهطلب با سختگيريهاي بيش از ظرفيت نوجوان، او را وادار به سركشي، طغيان و خرابكاري ميكنند يا اينكه او را فردي متزلزل، با اعتماد به نفس كم و ترسو بار ميآورند.
خانوادههايي كه از نعمت محبت و مهرباني عاري هستند سلامت و بهداشت رواني نوجوان و همين طور زندگي آينده او را به خطر مياندازند. رشد و سلامت رواني نوجوان به محيط خانوادگي بستگي دارد و كانون خانوادگي است كه در تعيين سرنوشت، ساختمان روحي، جهانبيني و شيوه تفكر و بينش او نقشي بسيار اساسي و زيربنايي و سرنوشتساز دارد.
بادداست:نوربخش محمدی