همزمان با شروع جنگ قره باغ، ائمه جمعه چهار استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان با انتشار پیامی حمایت خود را از جنگ مسلمانان آذربایجان برای آزادسازی اراضی اشغال شده قره باغ توسط ارامنه اعلام کردند. موضوع به سرعت با واکنش رسانههایی مواجه شد که منافع ملی را در حمایت از ارمنستان اشغالگر میدیدند تا آذربایجانی که خاکش دراشغال بود. برخی از افراد وابسته به این جریان فکری دراردبیل نیز در تلاشی همسو سعی داشتند تا با سم پاشی و نفرت افکنی برعلیه آذربایجان، نوع خاصی از جو روانی را به نفع ارامنه ایجاد کنند. موضع گیریهای بعدی دولت، پیامهای رسای مجتهدین طراز اول باعث شد منافع ملی براساس آنچه در قانون اساسی آمده است مطرح شود. سخنان اخیر عراقچی در حمایت قاطع ایران از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و تبریک پیروزیهای اخیر ارتش آذربایجان در آزادسازی اراضی اشغالی نشان داد که ادبیات سازی نفرتپراکنی “ناسیونالیسم سلطنتی” در نفوذ به دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران شکست تاریخی را متحمل شده است.
ادبیاتی که براساس محتوا میتوان آن را نمود “ناسیونالیسم سلطنتی” نامید، ادبیاتی که بعد از انقلاب سلطه سیاسی خود را از دست داده و مجبور به جبههگیری در زمینه فرهنگی-اجتماعی شد. با ایجاد ادبیات اسلام خواهانه جمهوری اسلامی ایران، ادبیات این گروه به سرعت تضعیف شد و شکل جدیدی از روابط سیاسی شکل گرفت. با مشاهده این وضعیت در دی ماه ۱۳۸۷ تلویزیون بی بی سی و در سالهای اخیر تلویزیون ایران اینترنشنال برای پوشش این خلا نظری و بازآفرینی ادبیات “ناسیونالیسم سلطنتی” شکل گرفت که خروجی آن رحمت فرستان بر پادشاهی است که به قول مصدق: “همان کسی که او را آورد چون دیگر مفید نبود اورا برد”.
عدم شرکت منطقه آذربایجان در این ادبیات منحوس باعث شده است تا این منطقه مورد کینه و نفرت طرفداران این نظریه قرار بگیرند و افراد منتسب به این جریان با انواع ادبیات مختلف و پوششهای مختلف درصدد ضربه زدن به این منطقه بیایند تا بلکه انتقام خود به وسیله ناامن جلوه کردن این استانها و فراری دادن سرمایهگذاریهای اقتصادی-فرهنگی از این منطقه ستانده باشند.
اما “ناسیونالیسم سلطنتی” چیست؟ مبانی آن کدام است؟ و علت دشمنی افراد منتسب به این جریان با کشورهای اسلامی و تلاش گسترده برای نشان دادن منطقه آذربایجان به عنوان یک تهدید ملی از کجا نشات میگیرد؟ برای پی بردن به جعبه سیاه این جریانات فکری باید به نقطه صفر شروع این جریان برگردیم.
بعد از انقلاب مشروطیت، ایران در آستانه گذر از دوران سنت به دوران مدرن بود. رقابت سنگین انگلیس و روسیه برای نفوذ در حرکات و تاثیر در ایران به صورت انواع قراردادها و حمایت از گروهها و فرقههای مختلف ظهور پیدا میکرد. وقوع انقلاب کمونیستی و ایجاد اتحاد جماهیر شوری باعث شد تا سیاستهای خارجی این کشور در سالهای اولیه شکلگیری و عدم دخالت در کشورهای همسایه، ایران را به حیات خلوت انگلستان تبدیل کند و آنچه از دل مشروطه برآمد، حکومت خفقان و ضداسلام رضاخانی بود که به جای “سودای جمهوریت” مشروطیت و هویت مستحکم اسلامی کشور، ادبیات جدیدی را درایران شکل داد که به قول انصاری میتوان آن را “ناسیونالیسم سلطنتی” نامید.
تعریف هویت جدید غیراسلامی اولین رکن در نگرش این جریان بوده و هنوز هم است. به قول داریوش آشوری این هویت دیرینه فرهنگی “در قرن نوزدهم با کوششهای باستان شناسانه فیلولوگهای اروپایی کشف شد…. این ناسیونالیسم در صورت گزافگرایانه خود بر گمانی از ایرانیت ناب تکیه داشت که ناگزیر با اسلام به عنوان دینی بیگانه با ایرانیت ناب سر ستیز داشت و یا میخواست آن را نادیده انگارد و یا اگر بشود یک دین ایرانی بیافریند یا دین گذشته ایرانی را دوباره زنده کند”.
رکن دیگر این هویت برتری نژادی “آریایی” و “فارسی” بر ترک و عرب بود. این سیاست انگلستان برای ایجاد کشوری بود که بتواند هر زمان که اراده کرد آن را در مقابل کشورهای ترک و عرب منطقه قرار دهد. این دقیقا همان نقشی است که بی بی سی و وابستگان به این جریان در حال بازی کردن آن نقش تعریف شده هستند.
کشورهای اروپایی ملی گرایی و پالایش زبان به صورت استقلال از یک زبان مسلط بر کل اروپا یعنی زبان لاتین و پرداختن به زبانهای ملی بود، به طوریکه زبان فرانسوی و آلمانی از زبان لاتین جدا شدند. در ایران چون چنین امری، یعنی تسلط زبان عربی بر سایر زبانها، وجود نداشت و عملا تمامی زبانها به حیات اجتماعی خود ادامه میدادند دشمنی با زبان عربی و زبان ترکی را در اولویت گذاشتند تا سیاستهای انگلستان در بهترین وجه آن به سرانجام برسد.
خروجی این ارکان اصلی به این شکل بود که “ایران” به صورت یک مفهوم ضداسلام، ضدترک و ضدعرب بازتعریف شده و “وطن پرستی ناسیونالیستی” ایجاد شود. در این مفهوم آذربایجان به عنوان مقر ترکهای آذربایجان به عنوان یک مساله و بحران تعریف شد که باید هویت زبانی و جغرافیایی آن انکار شود. در مجله ایران شهر،”با طرح مسائلی نظیر «تصفیه خون ایرانی» از طریق ریختن خونهای فاسد، ازدواج عناصر قوی و یا کوچ دادن اهالی از جایی به جای دیگر، چنان افراط میشد که ملاک ملیت ایرانی بر پایه خون آریایی دانسته شد”.
نکته حائز اهمیت اینست که طبق گفته دکتر اشرف نظری علی رغم شعارهای وطن گرایانه در “مذهب سیاسی ناسیونالیسم” الگوی سیاسی حاکم حول محور “شاه” تعریف میشود نه “وطن”. “در این تصور از ناسیونالیسم که از آن به “ناسیونالیسم سلطنتی” نیز تعبیر میشود، وطنپرستی و احساس ملیت بیشتر در قالب وفاداری به سلطنت معنا مییابد تا به کشور. این ناسیونالیست بر خلاف ناسیونالیسم شکل گرفته در غرب که بر پایه آزادی فردی، انتخاب، قرارداد اجتماعی وانبساط جامعه مدنی معنا مییافت، با تاکید بر ارادهگرایی و انبساط عرصه قدرت سیاسی، حوزه جامعه مدنی را به عقب رانده و مشارکت، آزادی، حق انتخاب در آن معنایی نداشت”.
با آگاهی از این مسائل است که میتوان تفاوت “وطن پرستی ناسیونالیستی” رایج در بی بی سی و وابستگان داخلی در مساله قرهباغ را با جهتگیری عالمانه ائمه جمعه و مراجع بزرگ و مردمی که در این سوی ارس شادمانه پیروزیهای ارتش آذربایجان را با تمام احساسات به نظاره مینشینند واشک شوق میریزند فرمولبندی کرد.
بر خلاف “وطن پرستی ناسیونالیستی” که در راستای امیال انگلستان و برعلیه اسلام و ترک و عرب برنامهریزی شده است و وظیفه اصلی آن نفرت پراکنی بر علیه این سه است، «میهن پرستی» معنای متفاوتی دارد. “میهن پرستی برخلاف ناسیونالیسم که برساختهای ایدئولوژیک است، دلالت بر عشق طبیعی و احساس ذاتی به میهن یا سرزمین آبا و اجدادی دارد که ممکن است قطع نظر از اینکه جامعه انسانی در قالب ملتهای گوناگون تعریف شده یا نشده باشد، وجود داشته باشد”.
تفاوت در ریشه دیدگاهها است که پیروزی در این جنگ رسانهای را از آن آیتاللههایی میکند که به جای وابستگی به انگلستان دل در گرو «میهنپرستی» دارند و همرنگ جماعتی هستند که دقیقا از جنس خودشان است.
مقاله: میرمعظم ابراهیمی